۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

حكايت ياران من

قديما هركس كه از كاروان جا ميموند كارش تموم بود. سفر هاي بيابوني خطرات بسياري داشت كه مهمترينش جا موندن از سايرين بوده. بنابر اين موقع حركت از محل اتراق، همه به هم واسه بستن بار كه يه كار زمان بره كمك ميكردن كه مبادا كسي جا بمونه. اين توضيحاتو نوشتم تا بگم غمگين ترين موقعيت دنيا رو در اين بيت از سعدي لمس كردم:

يار بار افتاده را  در كاروان بگذاشتند
بي وفا ياران كه بر بستند بار خويش را...

پ.ن: ميتونم نگاه غمگين و نگران سعدي رو تصور كنم كه دور شدن همسفراشو تماشا ميكنه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر